بازاریابی شبکه های اجتماعی از مهمترین ابزارهای بازاریابی دیجیتالی است. شبکه های اجتماعی امروزه دیگر فقط برای ارتباط بین افراد استفاده نمی شود، بلکه به عنوان ابزاری برای شکل دهی و تعیین آینده کسب و کارها استفاده می شود. امروزه دیگر بازاریابی شبکه های اجتماعی یک علم تخصصی شده است و یکی از بهترین ابزارها برای پیشرفت و گسترش برند کسب وکار در دنیای مجازی و اینترنت تبدیل شده است.
فیس بوک، اینستاگرام، اسنپ چت، لینکدین و توییتر دیگر به عنوان شبکه های اجتماعی ساده نمی باشند و نقش آن ها از ایجاد ارتباط ساده بین افراد فراتر رفته است. این شبکه دیگر الان به عنوان اجزای اصلی در برنامه و استراتژی بازاریابی شبکه های اجتماعی هر شرکت قرار گرفتند.
برای استفاده بهینه از بازاریابی شبکه های اجتماعی باید تکنیک ها و روش های آن را بدانید. البته خیلی سخت نیست. راه های سیاه زیادی در شبکه های اجتماعی وجود دارد که شما می توانید استفاده کنید که به قول معروف، یک شبه ره صد ساله را بروید اما باید بگوییم که در همان یک شب ممکن است آسیب زیادی به ارزش سایت یا صفحه اجتماعی شما وارد که غیر قابل جبران خواهد بود.
در این مقاله آموزش سئو، ما قصد داریم 7 ابزار بازاریابی شبکه های اجتماعی را به شما در گسترش برندتان کمک می کند معرفی کنیم. البته این ابزارها معرفی ما نمی باشد، بلکه توسط متخصصان این حوزه تایید و معرفی گردیده است.
بازاریابی حسی فرآیند شناسایی و تامین نیازها و علایق مشتری به روشی سود آور است تا آنها را درگیر ارتباطات دوجانبهای کند که شخصیت برندها را به زندگی آورده و برای مشتریان هدف و ارزش افزوده ایجاد کند .
بازاریابی حسی با طراحی و اجرای تجربهی زنده برند برای مشتریان در پی به زندگی آوردن برند میباشد تا سطح قابل قبولی از برند اشتغالی را در زندگی مشتری ایجاد کند.
بازاریابی حسی یک متدولوژی یکپارچه است که مشتریان هدف را همیشه از طریق ارتباطات مرتبط با برند که به ارزش بیشتر منجر می گردد در علاقه و خواست خود درگیر نگاه میدارد .
بازاریابی حسی نوعی بازاریابی است که با مصرف کننده در سطوح گوناگونی ارتباط برقرار میکند. این سبک بازاریابی نه تنها مبتنی بر ذهن هیجانی مصرف کننده ساخته و طراحی میشود. بلکه به ذهن شناختی و حسی وی نیز مربوط میشود. برای اینکه موضوع را ساده کنیم باید بگوییم که بازاریابی حسی بر یک تجربه تمام عیار مشتری از برند ومحصول و واکنشهای وی پایه گذاری شده است.
به تفاوت فاحشی که بین بازاریابی سنتی و بازاریابی حسی وجوددارد توجه کنید:
بازاریابی سنتی سعی می کند تا فروش را بر پایه اظهار و ارائه مزیتها و ویژگیهای محصول و خدمت انجام دهد، در حالیکه بازاریابی حسی برای مصرفکنندگان این امکان و فضا را فراهم میآورد تا خودشان محصول را تجربه و آزمایش کنند.
وقتی بازاریابی حسی را به درستی اجرا کنیم میتوانیم ناظر بر توفیق آن در ایجاد وفاداری به برند و مروجین برند باشیم. به عنوان بازاریاب همیشه بایستی خود را در جای مشتری بگذاریم و از خود بپرسیم آنها وقتی با خرده فعالیتهای بازاریابی اینترنتی ما مواجه میشوند چه فکر میکنند؟ چه احساسی دارند؟
شایستگیهای مدیریتی عبارتند از خصوصیات و رفتارهایی که در محیط شغلی منجر به اثر بخشی مدیریت شود.
بایستی توجه داشت که الگوی ارائه شده در ذیل یک الگوی عمومی و مادر است و بر حسب شرایط و اهداف مورد نظر می تواند زاینده الگوهای متناسب با سازمان و جایگاه مدیر باشد . بطور مثال اگر توسعه مدیر برای اداره یک شرکت تجاری مورد نظر قرار دارد ، عناوینی همچون نظریه های اقتصادی و فرایند های بازار ، کسب و کار بین المللی ، فن بیان ، فنون مذاکره و .... بیشتر مورد توجه قرار می گیرد و ...
1- ویژگی های شخصیتی :
شخصیت عبارتست از « مجموعه الگوهای منحصر به فرد نسبتاً ثابت رفتاری احساسی و فکری که انسان ها از خود بروز می دهند .
اعتماد به نفس
مسئولیت پذیری
روحیه رقابت جویی
خوش بینی به دیگران
برون گرایی
خونسردی
شجاعت
استقامت در برابر مشکلات
علاقه مند به توسعه قابلیت های ذهنی ، مهارتی و نگرشی
سرعت عمل
سعه صدر
قدرشناسی
انتقاد پذیری
رقابت جویی
حسن خلق و نزاکت
در دنیای امروز، مدیریت منبعهای انسانی، یک هنر و تخصص ویژه میباشد. افرادی که چنین هنر و تخصصی دارند، با آرامشی عمیق به هدفهای مدیریتی خود نائل میشوند. مدیران موفق، اندیشههای متعالی دارند و بر مبنای یک نظام ارزشی مثبت در مسیر تعالی سازمانی و فردی، گام برمیدارند. آنان هر روز با فکری تازه و ناب در عرصهٔ مدیریت پا میگذارند و از فرصتها و امکانات بهنحوی شایسته استفاده میکنند. ناملایمتهای مسیر مدیریتی، آنان را ناامید نمیکند و هر مسئلهای را فرصتی برای رشد قابلیتهای فردی و سازمانی خود میدانند. مدیران اندیشمند و موفق، با روحیهای عالی، فرصتهای بهبود را شناسائی و بر مبنای یک برنامهٔ مدون، اصلاحات لازم را انجام میدهند.
اصلیترین شاخصها و ویژگیهائی که مدیران موفق دارند، به شرح زیر میباشد:
۱) نگرش و باورهای مثبت:
مدیرانی که با نگرش و باورهای مثبت، موضوعها و مسائل را مینگرند، بهترین راهکارها و انتخابها را خواهند داشت. قانون زندگی، قانون باورهاست. هرکس به میزان باورهای مثبت، به موفقیت میرسد. باورهای یک مدیر، اندیشهها و تصمیمهایش را میسازند و مسیر حرکتی او را مشخص مینمایند. ذهن انسان، اینگونه طراحی شده است که به هر چیزی که فکر کند، به طرفش کشیده میشود و در نهایت، آن را بهدست میآورد؛ حتی اگر آن چیز را دوست نداشته باشد.
مدیران موفق، با باورها و نگرشهای مثبت به موضوعها، نگاه میکنند و چون یکی از اصلیترین باورهایشان، ”باور توانستن“ است، پس در هر عرصهای که وارد میشوند، با ذهنیتی مثبت، فعالیتهای خود را انجام میدهند.
براساس آخرین تحقیقهای علمی، تعداد سلولهای مغز یک انسان، ۱۰۰ بیلیون میباشد که انسانها فقط از ۲ درصد توانائیهای این سلولهای استفاده میکنند.
مدیران پویا و اندیشمند، با خلاقیت، ابتکار و با پشتوانهٔ باورها و نگرشهای مثبت، از قدرت و توان مغزی خویش بهطور مطلوبتری استفاده مینمایند.
منابع مالی محدود و نداشتن سرمایهی اولیه زیاد، موانعی مشترک در بین بسیاری از علاقمندان به کسب و کار است؛ اما این محدودیت بدین معنی نیست که برای شروع کارآفرینی گزینههای دیگری وجود ندارد! اگر شما ترکیبی مناسب از مهارت، اخلاق و دانش بازاریابی داشته باشید، شروع کسب و کار با پول بسیار کم نیز امکانپذیر است.
به عقیدهی کریس گییبو (Chris Guillebeau) نویسندهی کتاب استارتاپ ۱۰۰ دلاری، برای موفق شدن در یک پروژهی کسب و کار، بهخصوص پروژهای که برای راهاندازی آن ذوق و شوق دارید، فکر کردن دقیق به آن دسته از مهارتهایتان که میتواند برای حل مشکلی از دیگران مفید باشند، بهویژه فکرکردن برای یافتن راهی جهت ترکیب آن مهارتها، اهمیت زیادی دارد.
اگر به کارآفرینی علاقمندید و برای شروع کسب و کار شخصی خود ذوق و شوق دارید ولی نگران نداشتن پول کافی برای شروع هستید، این پنج گزینه را مدّ نظر قراردهید:
برای درک رفتار فرد در سازمان و پیشبینی رفتار آن شناخت نگرش کارکنان بسیار مهم است. مدیران از آن جهت به نوع نگرش کارکنان توجه میکنندکه نگرش بر رفتار فرد اثر میگذارد؛ برای مثال کارگر یا کارمندی که از شغل خود راضی است کمتر غیبت میکند و میزان جابجایی او با کارمند ناراضی کمتر است؛ اگر فرض کنیم که مدیر بخواهد میزان غیبت را پایین بیاورد، به ویژه نمیخواهد کارگران پربازده و مولد، سازمان را ترک کنند، باید به گونهای عمل کند که فرد نگرشی مثبت به شغل خود پیدا کند. مساله مهم این است که نگرش قابل کنترل است و مدیران میتوانند کارکنان را به اموری مشغول کنند که بهصورت ظاهر با نوع نگرش آنها سازگار است.
مدیریت برای طرزتلقیهای کارکنان اهمیت قابل ملاحظهای قائل است. طرز تلقیهای کارکنان با رفتارهایی که برای سازمان از حساسیت برخوردار هستند، در ارتباط است. به طور کلی کارکنان دارای مجموعهای از طرزتلقیهای باثبات و قابل شناسایی نسبت به محیط کار خود هستند که بعضی از آنها عبارتاند از: پرداختها، شرایط محیط کار، شرح وظایف شغل و....
یک شخص میتواند هزاران نگرش داشته باشد، ولی در رفتار سازمانی بر تعداد محدودی از نگرشها درباره شغل توجه میشود که عبارتند از: رضایت شغلی، کار را معرف خود دانستن (یعنی درجه یا میزانی که شخص کار یا شغل خود را میشناسد و به صورتی فعال در آن مشارکت دارد)، تعهد سازمانی (شاخصی است از وفاداری فرد نسبت به سازمان).
آیا شما زیاد فکر می کنید؟ یکی از نظریاتی که در خصوص اینکه چرا کارآفرینان نمی توانند پروژه های خود را عملی سازند و جلو ببرند این است که : آنها وقت زیادی را صرف سبک سنگین کردن انتخابهایشان می کنند.
همچنین دیده شده است که افت و زوال کار آفرینان می تواند عامل موفقیت آنها نیز محسوب گردد. کار بر روی یک پروژه می تواند مفرح باشد ولی کار آفرینی نیازمند دانستن این است که شما ممکن است شکست بخورید. برای اینکار لازم است تا فکر خود را از پرداختن به جزئیات رها سازید و به جای برنامه ریزی برای 10 مرحله بعدی کار خود ، قدم اول را بردارید چون در غیر اینصورت ممکن است موقعیت ها و فرصت های موجود در بازار را از دست بدهید. از طرفی کار آفرینی نیاز مند شجاعت و ریسک پذیری می باشد به نحوی که از رویارویی با فرصت ها و چالش ها نهراسید.
چنانچه جزو یکی از دسته های زیر باشید ، افراد و کارکنان را قطعآ تحت فشار قرار خواهید داد:
1- مدیران نا آگاه :
آنها آگاه نیستند که چگونه اعمال، رفتار و گفتار آنان موجب آزار تیمشان می شود. آنها ارزش کارکنان را برای سازمان کم می پندارند و متوجه نیستند که کارکنان ناراضی عملکرد سازمان را تضعیف می بخشند . در ذهن آنها افراد فقط باید از این جهت که صاحب شغلی هستندخوشحال باشند.
2-مدیران مخالف جامعه:
آنها به کارکنان خود اعتماد ندارند و فاصله خود را با انها حفظ می کنند. هیچ انتقاد و پیشنهادی را از جانب آنها نمی پذیرند و فقط به آنها میگویند که چه کاری انجام دهند.
3-مدیران متمرکز بر سود:
از دیدگاه آنان تنها معیار سنجش موفقیت سود است. آنها بیشتر به اهداف کوتاه مدت تمرکز دارند. آنها فرهنگ موفقیت بلند مدت و وفاداری کارمند را پرورش نمی دهند.
4-مدیران پایدار در برابر تغییر:
این مدیران تمایلی به ایجاد تغییر ندارند حتی زمانی که این تغییر به نفع سازمان باشد. آنها با گذشته پیوند خورده اند و تغییرات را خیلی دیرتر از زمانی که می توانند مفید باشند اعمال می کنند. آنها همیشه آخرین نفر در تصمیم گیری برای ایجاد فرآیندها، برنامه ها و فنآوری های جدید می باشند.
صفحه قبل 1 صفحه بعد